سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
جمعه 87 تیر 28 ساعت 12:27 صبحقلب مادر
داد معشوقه به عاشـق پیغام * که کــند مــــادر تو با مــن جــنگ

هر کـجا ببیـــندم از دور کـــند * چــهره پرچــیـن و جـبین پر آژنــگ

با نـــگاه غضــب آلـــوده زنــــد * بـــر دل نازک مــن تــــیر خـــدنگ

از در خــــانه مـــرا طــرد کـــند * همچو سـنگ از دهــن قلماسنگ

مادر سـنگ دلـت تا زنده است * شهد در کام من و توست شرنگ

نشــوم یک دل و یک رنگ تو را * تا نســـازی دل او از خـــــون رنـگ

گر تو خواهی به وصالم برسی * باید این سـاعت بی خوف و درنگ

روی و سینه ی تنـــگش بدری * دل بـرون آری از آن سینه ی تــنگ

گرم و خونین به منـش باز آری * تا بـــــرد ز آیــنـه ی قـــلبم زنــــگ

عاشــــق بی خرد نا هـــنــجار * نه بَل آن فاسق بی عصمت و ننگ

حــــرمت مـــادری از یاد بــــبرد * مســـت از بـــاده و دیــوانه ز بنگ،

رفـــت و مــادر را افکند به خاک * سیـــنه بــدرید و دل آورد به چــنگ

قصد سر منزل معـــشوقه نمود * دل مـادر به کَفـَــــش چون نارنـــگ

از قضــــا خورد دم در به زمـــین * و انـــدکی رنــــجه شــد او را آرنگ

آن دل گرم که جان داشت هنوز * اوفـــــتاد از کــــف آن بی فـــرهنگ

از زمین چو باز برخاســـت،نـمود * پــــی برداشــــــتن دل، آهـــنـــگ

دیـــــد کز آن دل آغشته به خون * آید آهســــته بــــرون این آهنگ:آه دست پسرم یافت خراش! * وای پـای پسرم خورد به سنگ!

متن فوق توسط: شیما صادقی نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
عشق
شیما صادقی
لوگوی من
عشق
اشتراک در خبرنامه