می خواستم زندگی کنم راهم را بستند?
ستایش کردم گفتند خرافات است?
عاشق شدم گفتند دروغ است?
گریستم گفتند بهانه است?
خندیدم گفتند دیوانه است?
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم......
کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهر خانه ی خالی نگبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبرو داری کن ای زاهد، مسلمانی بس است
خلق دلسنگ اند و من آیینه با خود می برم
بشکنید ام دوستان! دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم!
سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است!
فاضل نظری